ای کاش ما هم زائر شش گوشه بودیم
هر شب که مهدی زائر آن سر زمین است
در چشم ما جاماندگان دنیا خرابه است
تادختر جامانده ویرانه نشین است
ما با رقیه عالمی داریم امسال
در سینه ما آرزوی اربعین است
آنچه که در مکتب ما کودک ویرانه نشین داشته
صد پیر خرابات ندارد
همه جا گشتم و دیدم
کمی از معرفتش را همه عرض و سماوات ندارد
چه کسی با چه خیالی به بلندای وجودش دم از انکار زده
دختر خورشید که نیازی به اثبات ندارد
فاتح شام شد آن گونه که تاریخ چنین فتح و فتوحات ندارد
تازه ایم مومنه محض سلاحی به خدا غیر مناجات ندارد
کاشف الکرب اباالفضل شدن کار رقیس
عمویی که خودش کعبه حاجات جهان بوده گرفتار رقیس
خود فاطمه در عرش خریدار رقیس
بار ها در دل شب گوشه ویرانه به خود گفت
فدای سر عمه که سرم زخم شده
بال و پرم زخم شده
یاد رباب و جگر سوخته اش کرد و به خود گفت
غمی نیست که قدری جگرم زخم شده
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
آمده بابا که نجاتم بدهد
از دو لب پاره خود آب حیاتم بدهد
تا که به دیدار عمو برگ براتم بدهد
عمه حلالم کن
حلالم کن اگر که یک شبی از غافله جاماندم
جای من خسته تو کتک خوردی و پژمردم و پژمردی