داستان اعدام سیدحسین مومنی

داستان اعدام سیدحسین مومنی را با کیفیت های مختلف در قالب های صوتی و ویدئویی به همراه گزارش تصویری مراسم به صورت آنلاین  مشاهده  و  درصورت نیاز دریافت کنید.

داستان اعدام سیدحسین مومنی

دم دمای عید بود ایام فاطمیه بود چند سال پیش

رفته بودم یه شهری یه سری اومده بودند

به من گفتن ما مسئولین زندان این شهریم

رفتم اتفاقا منو بردن بند جوونا

از احترام به پدر و مادر گفتم و این ها

اشک می ریختند نه با صدا

یه مشت خلاف کار بودند

ولی گریه می کردند

دلاشون گرفته بود

اومد بیام بیرون از درجلسه

یه آقایی اومد جوونی بود بیست و دو سه ساله

گفت حاج آقا میشه تسبیحت رو بدی به من

تسبیح تربت دستم بود گفتم بفرما

گفت حاج آقا من اعدامی ام حکم قصاصمم اومده دعام کن

گفتم مادرم زنده است گفت آره

گفتم زنگ بزن به مادرت بگو دعات کنه

آقا  گریه کرد ما هم اومدیم

هفتم هشتم عید بود موبایلمو روشن کردم

پسره از زندان به من زنگ زد

گفت حاجی این حرف رو به من زدی

بعد دو سه سال که نه مادرم رو دیده بودم

چون آبروشون رو برده بودم

نه با هاش صحبت کرده بودم

خودم زنگ زدم خونمون

مادرم گوشی رو برداشت

گفتم مادر سلام

هیچی نگفت قطع هم نکرد

گفتم  مادر خیلی اذیتتون کردم

حلال کنید برام دعا کنید

پشت تلفن مادرم گریه می کرد

این ور هم من گریه می کردم

و….

داستان اعدام سیدحسین مومنی
برچسب های استفاده شده :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست