گفت زینب جان

گفتم جانم

گفت یه دونه پیرهن مادرم بافته بود

اونو بیار

تا این گفت دل زینب ریخت

گفت یعنی میخوای بری دیگه

یعنی داری میری حسین

پس بیا اینجا

آقا رو بغل کرد

مادرم سفارش کرد

گفت چه سفارشی

سرو گرفت بالا

گفت این یه دونه بوسه جای مادرم

این یه دونه جا حسن

این یه دونه جای بابام

این یه دونه جای رسول الله

طولی نکشید اومد بالای گودال گفت کاش نمیبوسیدم

خنجر نمیبره

هیچکسی قربونی رو تشنه سر نمیبره

زود راحتش کنید

رو تنش پا نذارید کمتر اذیتش کنید

روضه خنجر نمیبره علی پورکاوه