متن
فدای تو و بچه هات علی اکبری
امشب مادرش می دید امیرالمومنین گریه میکنه
آقا جون مگه بچم ایرادی داره
بازوهشاو می بوسید گریه می کرد
چشمشو می بوسید گریه می کرد
یه وپقتی تو این ایام دیدند
ام البنین بچشو گرفته سر سفره نشسته
دور این سفره حسنین و حضرت زینب و حضرت ام کلثوم نشستند
خانوم حضرت ام البنین دور این سفره میگشت
حضرت امیر فرمود چه کار میکنی خانوم
گفت از وقتی عباس به دنیا اومده
شنیدم از این زنا میگن ام البنین بچه دار شده
دیگه بچه های علی رو تحویل نمیگیره
خودم و بچه ام فدای تو و بچه هات