موارد مشابه
داستان باغبان امام حسن مجتبی حاج محمد نوروزی | هیئت شاهزاده علی اصغر کاشان | ایام فاطمیه 1403 | پلان3
سر ظهره
دید باغبون یه سفره پهن کرده
دو تا قرص نون داره
ناهارشه دیگه
امام مجتبی پشت درختا وایساده
دید سگی که نگهبان باغه اومد
چمباتمه زد جلوی این
باغبون یکی یکی این نونا رو
یه خرده خودش خورد
دو تا لقمه داد به سگه
یه لقمه خودش خورد
نون دومی هم رفت سرش
همین باز سگه
تموم شد نون دومی
امام مجتبی از پشت درختا اومد بیرون
گفتش که تو که همه نوناتو دادی به این سگه
زرنگ بود باغبون یه نگاهی کرد گفت
سگ باغ تو ام برای من محترمه
امام فرمودند که برو به قول ما قلم و کاغذ بیار
قلم و کاغذ آورد
گفت این باغ رو نوشتم به نام تو
برو هم خودت آزادی هم این باغ مال تو
باغبون هی نگاش کرد گفت آقا
اگه قراره این باغ مال تو نباشه
منم نمیخوام
گفت این کاری که من از تو دیدم کار کریمه
منم کریمم میخوام بهت ببخشم
به شرطی این باغ رو ازت میگیرم که عین قدیم
دوباره شما بیای و بری
من دوست دارم نوکر شما باشم
نوکر امام حسن محمد نوروزی
از دیدگاه بینندگان
بزودی | بروزشده